عادت ندارم سیگارم را با آتش دیگران روشن کنم !
دلم با آتش دیگران سوخت برایم کافی بود …
.
.
.
اوضاع حالم چطوره دکتر ؟
دکتر : همراهت کسی هست ؟
آره تو جیبم ؛ سیگار و فندکم …
.
.
.
حالا که هستی کام می گیرم از عمق “بودنت” و دود می کنم همه فاصله ها را با یک پک عمیق از “داشتنت”
.
.
.
یک نخ سیگار کشیدم و هرکس دید گفت : چه نقاش زبردستی ؟!!!
.
.
.
بیخود از این شهر به آن شهر نکن …
تو همینجایی ، داخل همین پاکت ، لابه لای همین چند نخ سیگار
من باید تو را دود کنم که نمی کنم !
“حامد ریاحی”
.
.
.
نخی سیگار مانده برایم
برای همه دلتنگی هایم
من و شب و تنهایی و سیگار
کوله بار غم و تکیه بر دیوار
پک اول به حرمت دلم
پک بعدی به حرمت دلت
به حرمت دلم که بی صدا شکست
به حرمت دلت که باور نکرد و رفت
.
.
.
به چه آسانی ترکم کردی و من به چه آسانی سالهاست که در ترک همین پک آخرم !
.
.
.
میکِشد ، میکِشی ، میکِشم
او ناز تو را
تو عشق او را
و من …
فندکم کجاست ؟؟؟
.
.
.
سیگار امروز هم به علامت همدری با من خیال خاموش شدن ندارد …
همچنان می سوزد !
.
.
.
سیگار فروش گوشه ی خیابان هم فهمید ولی تو هنوز نمیدانی که “من دود میشوم” و این سیگارها بهانه است …
.
.
.
تلخ ترین قصه دنیاست :
صبح تا شب بخندی اما شب تا صبح تنهایی سیگار بکشی !
.
.
.
همه ترکم کردند به جز یک دوست قدیمی …
همان دوست سفید و کمر باریک ؛ او دود میشود و من آرام !
.
.
.
یک نخ آرامش دود می کنم به یاد نا آرامی هایی که از سر و کول دیروزم بالا رفته اند !
یک نخ تنهایی به یاد تمام دل مشغولیهایم !
یک نخ سکوت به یاد حرفهایی که همیشه قورت داده ام !
یک نخ بغض به یاد تمام اشک های نریخته !
یاد آن روزها بخیر که هیچ سیگاری تا دلت رضایت نمیداد نمیسوخت ولی از وقتی رفته ای با اولین کام قلبم هم میسوزد !
.
.
.
تو که نیستی انگار دنیا نیست و هیچ چیز و هیچکس با من راه نمی آید در نبودت ، نه دلم و نه نفسهایم …
این جور وقت ها فقط چشمانم خوب اشک میریزند و سیگار هایم قشنگ دود میکنند !
.
.
.
درست است که آذر است اما من بهمن میکشم و قلبم تیر …
.
.
.
اون روزا که با تو بودن واسم آرزو بود تموم شد
امروز با تو بودن یا تنها بودن دیگه واسم فرقی نداره
الان فقط سیگار باشه و یه خیابون و برگای زرد پاییزی …
.
.
.
من سرد
هوا سرد
برف سرد
پاییز سرد
تو با من سرد
دنیای من سرد
همه چی سرد ولی سیگارم گرم !!!
این تضاد برای یه لحظه مرا به آرامش میبرد …
.
.
.
و چه شبهایی بود بعد از اندک عشق بازی با سیگار با خیال تو به خواب خیانت فرو می رفتم …
سیگار خیانت مرا می دید و می سوخت ولی باز دستانم را رها نمی کرد !
.
.
.
ﺍﮔﻪ ﺭﻓﺘﯽ ﺳﻮﭘﺮﯼ ﺩﻟﺖ ﻟﻮﺍﺷﮏ نخواست و به جاش سیگار گرفتی
ﺍﮔﻪ ﺭﻓﺘﯽ ﭘﺎﺭﮎ ﺳﻮﺍﺭ ﺗﺎﺏ ﻧﺸﺪﯼ و به جاش سیگار کشیدی
ﺍﮔﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﺕ ﻣﯿﺮﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺩﯾﮕﻪ نمی خندی و همش سیگار کشیدی
ﺍﮔﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺴﺘﻨﯽ ﭼﻮﺑﯽ ﻭ ﭘﻔﮏ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﯼ و فقط سیگار کشیدی
ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻦ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﯼ ، ﺑﺸﯿﻦ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ببین ﭼﯽ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺩﻟﺖ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﯼ !!!