پلیس ژاپن راهکار جدیدی را برای حمل نقل بی دردسر خودرو های خلاف کار یافته است کارایی و قابلیت این موتورسیکلت در چند عکس زیر کاملا مشخص است. نه جرثقیل میخواهد و نه وانت و یا خاور و …! همه با یک موتورسیکلت و یک نفرکه همان موتورسیکلت و پلیس میتوانند باشند قابل انجام است.
ادامه مطلب ...
دیوید کاپرفیلد (به انگلیسی: David Copperfield) با نام اصلی دیوید سِت
کوتکین (به انگلیسی: David Seth Kotkin)، تردست آمریکایی در ۱۶ سپتامبر سال
۱۹۵۶ در شهر «متاچن»، واقع در ایالت نیوجرسی آمریکا از پدر و مادری که از
روسیه مهاجرت کرده بودند، به دنیا آمد. او در کودکی، شعبده بازی با کارت را
از پدر بزرگش آموخت. کاپرفیلد نخستین اجرای خود را در سن ۱۲ سالگی در شهر
زادگاهش به نمایش گذاشت. مهارتهایش را در تردستی به سرعت توسعه داد و رسما
به عنوان جوانترین شعبده باز شروع به کار کرد. او در سن ۱۶ سالگی به
تدریس یک دوره درسی شعبده بازی در دانشگاه نیویورک پرداخت.
کاپرفیلد در طول سالهای دهه هفتاد میلادی به اجرای شعبده بازی در تلویزیون و
سالنهای نمایش پرداخت و در سال ۱۹۷۸ نخستین بار اجرای ویژه خود را با نام
«جادوی دیوید کاپرفیلد» به نمایش گذاشت که موفق به کسب جوایزی شد و نامش بر
سر زبانها افتاد. در سالهای دهه هشتاد، او به شعبدهبازیهایی در مقیاس
بالاتر روی آورد، از محبوبترین نمایشهای او ناپدید نمودن مجسمه آزادی به
سال ۱۹۸۳ بود. از تردستیهای دیگرش، گذشتن از دیوار بزرگ چین و فرار از
زندان آلکاتراز (که تابه آنروز هیچ زندانی موفق به فرار از آن نشده بود)
میباشد. وی همچنین بهعنوان نخستین تردستی شناخته شد که بدون کمک کابل
توانست پرواز کند. کاپرفیلد برترین تردست دوران معاصر لقب گرفت و توسط
دبیرخانه کنگره آمریکا «اسطوره زمان» نامیده شد.
ادامه مطلب ...
یه بار بغضم ترکید ، چهار تا زخمی و دهها کشته داد . . .
بعلهه . . . یه همچین آدم خون به جگر شده ای هستم من !
***
*******
***
فکر کنم ما تو نسخه رایگان دنیا زندگی میکنیم !
اون قسمتهاش که به بقیه حال میده برای ما کار نمیکنه
***
*******
***
با این وضع خراب اقتصادی . . .
.
.
.
دیگه حالی به آدم میمونه . . . ؟ نه والا !
احوالی به آدم میمونه . . . ؟ نه بلا !
آاااااااها بیا وسط
ادامه مطلب ...
طی فرایند پلاستیک سازی انسان که در چهار مرحله انجام میشود، لایههای پلیمری، جایگزین مولکولهای آب و چربی در نمونههای بیولوژیکی میشوند.
دانشکدههای پزشکی و باغ وحشها نمونههای انسانی و حیوانی خود را به این مرکز ارسال میکنند و بدنها در این مرکز پردازش میشوند.
برای پلاستیکسازی حیوانات بزرگ مانند وال، دو سال زمان نیاز است؛ اما ساخت یک انسان پلاستیکی ظرف هشت تا ۱۲ ماه انجام میشود.
بدنهای پلاستیکی تجزیه و متلاشی نمیشود و موزهها و دانشکدههای پزشکی میتوانند این نمونهها را با عضلات، رگها و مغز به نمایش بگذارند.
شرکت بیوتکنیک در سال ۲۰۰۲ میلادی در شمال چین تأسیس شد و از سال ۲۰۰۵ نمایشگاه انسانهای پلاستیکی در سراسر جهان برگزار شده است
آیا گزارشگر شبکه ای.بی.سی آمریکا وقتی که در حال گرفتن گزارش از یکی از جن زده ترین خانه های آمریکایی بود، یک جن را مشاهده کرد؟!این سوالیست که این روزها شبکه های خبری و اجتماعی آمریکایی بر روی آن در حال بحث هستند.
به گزارش پارسی نو،یک گزارشگر زن شبکه ی ای بی سی در حال گرفتن گزارشی از یک خانه جن زده بود که ناگهان یک جن حضوری غافلگیر کننده در جلوی دوربین و پشت سر او داشت!
“وانسا بولانو”،کارمند شبکه ای.بی.سی این هفته در مزرعه تاریخی میرتل واقع
در خیابان فرانسیسویلی در حال گرفتن گزارش برای داستانی بود که محوریتشان
حوادثی است مربوط به دنیای ارواح و اجنه،اما وقتی بعدا ویدئوی گزارش خود را
در هنگام ادیت مشاهده کرد،متوجه چیز عجیبی شد!
ادامه مطلب ...
به گزارش دیبانیوز به نقل بولتن نیوز: پس از آنکه ساخت پروژه سینمایی «لاله» مدتی فضای سینما را غبارآلود کرد و حرف و حدیث های فراوانی را به خود اختصاص داد، همکاری بازیگر نه چندان سرشناس سینما، سحر ریحانی با آستان قدس رضوی جهت ساخت پروژه ای مستند برای امام رضا(ع) سر و صدای فراوانی به راه انداخت و سوال های مبهمی را در ذهن مخاطبان ایجاد کرد. سوالهایی که کمتر کسی توانست برای آنها پاسخی شفاف بیابد.
هر چند مسئولین آستان قدس رضوی اظهارات سحر ریحانی ، مبنی بر دریافت یک و نیم میلیارد تومان بابت ساخت «زلال بی انتها» را تکذیب کرده اند و گفته اند تنها پانصد میلیون تومان برای این پروژه در نظر گرفته اند اما براستی اختصاص این مبلغ هنگفت به بازیگری که هیچ تجربه ای در عرصه تهیه کنندگی ندارد چه توجیهی دارد.
ادامه مطلب ...
در جواب گفت بله فقط یک نفر. پرسیدن ک…ی؟
در جواب گفت سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و تازه اندیشه ی طراحی مایکروسافت و تو ذهنم پی ریزی می کردم،در فرودگاهی درنیویورک قبل از پرواز چشمم به این نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد،دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خورد ندارم و اومدم منصرف بشم که دیدم یک پسر بچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه من و دید گفت این روزنامه مال خودت بخشیدمش به خودت بردار برای خودت.
گفتم آخه من پول خورد ندارم گفت برای خودت بخشیدمش برای خودت.
سه ماه بعد بر حسب تصادف توی همون فرودگاه و همون سالن پرواز
چشمم به یه مجله خورد دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خورد ندارم باز همون
بچه بهم گفت این مجله رو بردار برا خودت ،گفتم پسرجون چند وقت پیش یه
روزنامه بهم بخشیدی.هرکسی میاداینجا دچار این مسئله میشه بهش میبخشی؟!
پسره گفت آره من دلم میخواد ببخشم از سود خودمه که میبخشم
به قدری این جمله و نگاه پسر تو ذهن من مونده که خدایا این برمبنای چه احساسی اینا رو میگه.
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
ببین آخر شب وایسا با هم فرار کنیم، اوکی ؟
تا حالا اینجوری خوردی زمین ؟!
مراحل بیدار شدن کوچولوها ، آخوووودا !
ادامه مطلب ...