متفاوتترین تاکسی تهران !! + تصاویر
هیچ وقت به کتابفروشی داشتن فکر نمیکنیم. کتابفروشی در شهر زیاد است. توجه به بخش فرهنگی کم شده است و ما سعی داریم با کارهای جذابتری افراد را به کتاب نزدیکتر کنیم. |
به گزارش مشرق به نقل از فارس، در فضای دود گرفته شهر و زیر این آسمانی که روزگاری آبی بود، در میان آسمانخراشهای قد برافراشته در شهر، در احوالی که بیشتر مردمان این سرزمین در افکار و زندگی روزمره خود غرق شدهاند، در حالی که کسب منافع شخصی دلیل هرگونه رفتاری شده است، درست در همین شهر، درست در همین خیابانها میبینیم عده معدودی را که فقط سر در گریبان خود نبردهاند و انگار تن به این معادلات نسپردهاند. با اختیار و به دور از هر جبری ما را به زندگی و دنیا امیدوار میکنند.
«مهدی یزدانی» و «سروناز هرایر» شهروندان تهرانی، پراید خود را به کتابخانهای تبدیل کردهاند و در حالی که مردم از کتاب خواندن فاصله گرفتهاند، فضایی متفاوت را برای مردم به ارمغان آوردهاند.
یزدانی از 17 سالگی در کتابفروشیها فعالیت کرده است و همسرش هم فوق لیسانس ادبیات انگلیسی است و در دانشگاه تدریس میکند.
به بهانه نگاهی هر چند گذرا به این بسته فرهنگی که خود این زوج نام آن را «کتاب رانه» نهادهاند، با آنها هم صحبت شدیم.
*از چه زمانی این کتابرانه (کتابخانه) را راه انداختید؟ پیش از آن به چه فعالیتهایی میپرداختید؟
مهدی یزدانی: نزدیک به سه سال است که ماشین خود را به «کتابرانه» تبدیل کردیم. پیش از آن با توجه به دغدغههایی که در زمینه کتاب برای کودکان داشتیم کارگاههای آموزشی را برای کودکان در مهدکودکها برگزار میکردیم. بعد از اظهار علاقه خانوادهها دورههایی را هم برای خانوادهها به منظور توجه به خلاقیتهای کودکان به منظور ارتباط مؤثر با فرزندان برپا کردیم.
*چرا این کار را انتخاب کردید؟
مهدی یزدانی: ما همیشه دوست داریم به افکاری که از ذهنمان میگذرد، پاسخ دهیم. به خاطر تجربیات کاری مختلف برای رسیدن به اهداف سعی کردیم از پلههای کوچک شروع کنیم. بزرگی هم میگوید: اگر میخواهی کار بزرگی برای ارتزاق انجام دهی باید سعی کنید که منفعتی برای جامعه داشته باشد. ما هم از اینرو خواستیم در گسترش فرهنگکتابخوانی تاثیری داشته باشیم.
* ماشین ما یک غافلگیری است برای مردم
*شما در خیابانها به طور چرخشی توقف میکنید و کتابهایی که دارید را عرضه میکنید؟
مهدی یزدانی: نه، صبحها حدود ساعت 7 از منزل خارج میشویم و در مسیرها حرکت میکنیم. البته در محدودههایی که طرح ترافیک نباشد تردد میکنیم و از ابتدا مسیری را برای حرکت انتخاب نمیکنیم. در ابتدا فکر می کردم این کار وقت زیادی نگیرد اما در ادامه دیدیم که اتفاقا وقت گیر است. اصلا توقف نمی کنیم، چون سد معبر محسوب میشود. هفتهای یک یا دوبار هم همسرم با من همراه میشود و بخشهایی از شعر و کتاب و ... را برای مسافران میخواند.
سروناز هرایر: ما به طور اتفاقی آنها را وارد فضای عشق، کتاب و صلح میکنیم. بیرون ماشین هر کدام از افراد اتفاقات گوناگونی را در روز میبینند و ماشین ما هم یک اتفاق جدید است و غافلگیری است برای مردم! سعی میکنیم جرقهای در ذهن افراد ایجاد کنیم، برای برخی حس امید است.
*چطور این نام را انتخاب کردید؟ می خواستید بر وزن کتابخانه باشد؟
سروناز هرانر: نه، یکی از شعرا در جایی از واژه «رانه» به عنوان واژه اتومبیل استفاده کرده است و به این منظور کتابرانه را برای ماشین خود انتخاب کردیم.
*در این مدت حتما عکس العمل های متفاوتی از مردم مشاهده کردید، تا چه حد از این اقدام شما استقبال کردهاند؟
مهدی یزدانی: افراد از اقشار مختلف سوار ماشین ما میشوند و هرکدام واکنشی متفاوت تاکنون نشان دادهاند. در حالت کلی میتوانیم برخوردهای مردم را در دو دسته کلی تقسیم بندی کنیم. برخی تا حدی در دغدغههای خود غرق هستند که در ماشین به دنبال فضای آرامش میگردند. انگار متوجه تفاوت و کتابها نمیشوند اما عده دیگر هر کدام به نوعی استقبال و شور زیادی نشان میدهند. در ماشین ما از هر سطح تحصیلاتی سوار میشوند و هر کدام به فرخور موقعیت خود جملات متفاوتی میگویند.
* ثبت خاطراتی از پراید کتابخانهای
*این گفتوگوها و خاطرات را جایی ثبت نمیکنید؟سروناز هرایر: چرا،بخشهای زیادی از آنها را ثبت کردیم و تصمیم داریم که آنها را چاپ کنیم.
*تا به حال خودتان کتابی تالیف نکردید؟
سروناز هرایر: سال 82 مجموعه شعری به زبان انگلیسی به نام «اشکها برای ترس» و سال 83 کتاب شعر «سرریزهای سکوت» را به زبان فارسی نوشتم که چاپ شدند کار ترجمه هم انجام میدهم. البته من 17 سال است که به عنوان مترجم همزمان در صدا و سیما فعالیت میکنم. یک سری از کتابهای زندگینامهها را در حال ترجمه هستیم که شاید آنها را چاپ کنیم.
*فعالیتهای دیگری هم در کنار کارهای خود دارید؟
مهدی یزدانی: همسرم که در دانشگاه تدریس میکند. گاهی با هم کتاب ترجمه میکنیم. تا به حال چندین نمایشگاه خلاقه برگزار کردیم و چندین بار هم نمایشگاه درختی برگزار کردیم که استقبال زیادی از آنها شده است.
*در بخشی از صحبتهای خود به نمایشگاه درختی هم اشاره کردید، این نمایشگاه چگونه بود؟
سروناز هرایر: در پارکها درخت زیبایی پیدا کردیم و با طنابهای کنفی کتابها و تابلوهای نقاشی را به درخت بستیم، مردم و به خصوص کودکان از این کار استقبال زیادی کردند. فضای زیبایی شکل گرفت و یک حرکت نمادین بود. کتاب باعث باروری درخت اندیشه میشود.
* دوست دارم برای افرادی که کتابخوان نیستند انرژی بگذارم
*هر روز در خیابانها و رانندگی کردن کار سختی است، تا به حال خسته نشدید؟ تصمیم نگرفتید که مغازه کتاب فروشی راه بندازید؟
مهدی یزدانی: همه افراد در ابتدای هرکاری خسته میشوند و به انجام آن شک میکنند ولی سعی داریم با امید فعالیت خود را ادامه دهیم. به مغازه گرفتن هم فکر نمیکنیم چون کتاب فروشی در سطح شهر زیاد است و ما خواستیم کار خلاقانهای انجام دهیم. با کارهای متفاوتتری میخواهیم عمل کنیم و بحث توجه به این بخش فرهنگی کم شده است و ما سعی داریم گوشهای از آن را بگیریم ما باید با کارهای جذابتری افراد را نزدیکتر کنیم و هدف ما کتاب فروشی سیار نیست.
میخواهیم شمهای از فضای فرهنگی ایجاد کنیم تا با علاقه بیشتری مردم به سمت کتاب بیایند. شبیه کتابفروشی عمل میکنیم چون عرضه و تقاضا ضعیف است و این حوزه نیاز به ممارست دارد و بیشتر دوست دارم برای افرادی که کتابخوان نیستند انرژی بگذارم و این کار باید تبدیل به یک حرکت فرهنگی شود، البته با یک ماشین کوچک نمیتوان اینکار را کرد و باید در ابعاد وسیعتری عمل کرد.
*کتابها را چگونه انتخاب میکنید؟ بیشتر در چه حوزهای هستند؟
مهدی یزدانی: سعی کردیم سلیقه خود را زیاد اعمال نکنیم. از مردم کتابهایی که خواندهاند و دوست داشتند را میپرسم و هر هفته کتابهایی که آنها معرفی میکنند را خریداری میکنیم. در بخشهای مختلف علمی، شعر، روانشناسی، کودک،تاریخی و .... کتاب داریم و سعی کردیم سلیقه خودمان را اعمال نکنیم.
*حمایت نهادهای دولتی از شما چگونه است؟ تا به حال نهادی از شما حمایت کرده است؟
مهدی یزدانی: خداوند برای ما کافی است و تاکنون حمایتی از ما صورت نگرفته است. فقط چند ناشر با ما همکاری میکنند. تا به حال از خارج از کشور ایمیلهای زیادی برای ما آمده است که این کار ما را تقدیر کردهاند و حتی از ما دعوت کردند که در کشور دیگری اینکار را دنبال کنیم اما ما دوست داریم در همین جا باشیم.
سروناز هرایر: همین ذوق مردم حمایت خوبی از ماست و به ما انرژی مثبتی میدهد. به طور نمونه چند روز پیش وقتی در کلاس در حال تدریس بودم یکی از دانشجوهایم که نمی دانست کتابرانه برای ماست با ذوقی خاص برای من و همکلاسیهایش از سوار شدن در این ماشین توضیح میداد.
*خودتان چقدر اهل مطالعه هستید؟
مهدی یزدانی: اکثر کتابهایی که در کتابرانه عرضه میکنیم را خودمان خواندیم.
*کتابخانه شخصی خانگی شما چطور است؟
سروناز هرایر: بسیار بزرگ است. خیلی اوقات کتابهایی را خریداری میکنیم که گاه در زمان خرید فرصت نمیکنیم که آنها را بخوانیم اما وقتی از کنار کتابخانه عبور میکنیم احساس قدرت و امنیت میکنیم.
*گرانی کاغذ و کتاب در کار شما خللی ایجاد نکرد؟
مهدی یزدانی: بسیار ناراحت کننده است اما این وضعیت نمیتواند بهانهای باشد که ما به این حوزه سر نزنیم. اگر فقط به بخشی از کوچکترین مایحتاج توجه کمتری شود میتوان کتاب خریداری کرد. متاسفانه در حال حاضر کتاب در سبد خانوار نیست و نیاز به فرهنگسازی در ابعاد مختلف دارد.
* اهدای کتاب به پلیس راهنمایی رانندگی
*رفتار راهنمایی و رانندگی با شما چگونه است؟ آنها محدودیتهایی برای شما ندارند؟
مهدی یزدانی: تا به حال مشکلی با راهنمایی و رانندگی نداشتیم چون سد معبر نمیکنیم و مانند ماشین های دیگر در خیابانها در حرکت هستیم. گاه گزیدهگوییها را هم به پلیسهای راهنمایی و رانندگی هدیه میدهیم.
* دزدی تمام کتابها و CDهایم را برد اما ضط ماشین را نبرد
*از مشکلاتی که دارید، هم بگویید.
مهدی یزدانی: یک بار در شرایطی که در اوج فشار اقتصادی بودیم دزدی تمام سیدیهای اورجینال و کتابهای ما را دزدید ولی نکته جالب اینجاست که با اینکه ضبط ما گرانقیمت است اما ضبط را دزد نبرده بود.
* شماره کارت میدهیم تا بعدا پولش را بریزند
*سفارش کتاب هم دارید؟
مهدی یزدانی: بله، برخی از مشتریهای ما کتابهایی را به ما سفارش میدهند که ما برای آنها خریداری میکنیم و درب منزل به آنها تحویل میدهیم. البته ما به افرادی که پول ندارند کتاب بخرند هم اعتماد میکنیم و کتاب میفروشیم و شماره کارت میدهیم که در زمانیکه امکان پرداخت داشتند پول آن را به حساب واریز کنند. کمتر موردی پیش آمده که بعدا پول آن را ندهند.
*از خاطره خود در این عرصه هم برای ما تعریف کنید.
مهدی یزدانی: یکی از روزها پدر و پسری را دیدم که پدر برای اینکه کودک فکر نکند با یک فرد بزرگسال بیرون آمده است یک لباس کاملا شبیه پسر پوشیده بود، وقتی آنها را سوار کردیم یک حس نشاط زیادی به وجود آمد که همیشه در ذهن ما مانده است. یک بارهم پسری را با حال بدی از نظر روحی سوار ماشین شد. او کاملا ناامید و سر خورده بود و گفت میخواستم بروم خودم را بکشم اما بعد از تغییر شرایط روحی تصمیم خود را عوض کرد و هنوز با او در ارتباط هستیم.